سلام عزیز دلم خوبی؟ببخش چند وقته سرم خیلی شلوغ شده ثبت نام دانشگاه بابایی بود ثبت نام دانشگاه من بود اتاقتو یکم مرتب کردم دارم پروژه ام رو کامل میکنم که تحویل استاد بدم و...خلاصه کلی کار دارم امروز هم دارم خونه تکونی میکنم ولی کارهای سبک را انجام میدم و کارهای سخت با بابایی.راستی دیروز رفته بودم بیرون از صبح رفتم پیش استادمون بعد رفتم جواب آزمایشو بگیرم که آماده نبود بعد از کلی خستگی برگشتم خونه و داشتم از گشنگی میمردم که یهو دیدم کلید خونه را یادم رفته بردارم و اینقدر گشنم بود که می خواستم گریه کنم به بابایی زنگیدم گفتم کلید ندارم زود بیا خونه که از بد شانسی بابایی گفت اونم کلید نداره. و من رفتم خونه دایی بابایی و ناهار اونجا خوردم و... ...